تمــــــــــــام دنیـــا در آغوشـــت خــــلاصه شـــــــــده اســـــــــت …
کـــــــــــودکـــــــــانه
پنــــــــــــاه میـبـــــــــــرم …
بـــــــــه خلاصــــــــــه ی دنیــــــــــــــــا …


برچسب‌ها:
<-TagName->
+ تاريخ دو شنبه 20 شهريور 1391برچسب:,ساعت 13:52 نويسنده مهـ♥ـتاب |

 کـــــاش به خودمــــــان قـــــــول دهیـــــم

وقتـــی عاشق شــــویم کـــه "امـــاده ایم"

       نه وقــتــی کــــه "تــــنهائــــیـــم"




برچسب‌ها:
<-TagName->
+ تاريخ دو شنبه 20 شهريور 1391برچسب:,ساعت 12:51 نويسنده مهـ♥ـتاب |

من را زیر خاکستر جا گـــــذاشتـــــــی!!!
آهـــــــایـــــــــــــ.. .
با توام…
تــــــــــــــــــــــــ ـو یادتـــــ نـــرود!!!
من به خاطرتــــــــو
آتـــــــش گـــرفته ام….


برچسب‌ها:
<-TagName->
+ تاريخ دو شنبه 13 شهريور 1391برچسب:,ساعت 14:34 نويسنده مهـ♥ـتاب |

چــه دمــدمــے مـزاج شـده احـساســم
گـــاهـے آرام . . .
گـــاهـے بــارانـے . . .
چه بـے ثـبـاتــم بـے تـ ـ ـو!!!!


برچسب‌ها:
<-TagName->
+ تاريخ دو شنبه 16 مرداد 1391برچسب:,ساعت 17:13 نويسنده مهـ♥ـتاب |

هیچ نمی خواهم
یه تو
یه من
یه جا
کنار هم برای هم


برچسب‌ها:
<-TagName->
+ تاريخ دو شنبه 16 مرداد 1391برچسب:,ساعت 17:11 نويسنده مهـ♥ـتاب |

مدتـــهاســـت
دلـــم شـــروعــی تـــازه میخــــــواهــد
تــو بیـــــــا
مــــــرا دوبـــــاره آغـــــــاز کـــن…


برچسب‌ها:
<-TagName->
+ تاريخ دو شنبه 16 مرداد 1391برچسب:,ساعت 17:9 نويسنده مهـ♥ـتاب |

در تَنـــــهایی هایم نیز به یاد تَوام
زیرا تَو تمام تَنـــــهایی هایم هســـتَی


برچسب‌ها:
<-TagName->
+ تاريخ دو شنبه 16 مرداد 1391برچسب:,ساعت 16:48 نويسنده مهـ♥ـتاب |

براي عشق تمنا كن ولي خار نشو.
 

براي عشق قبول كن ولي غرورت را از دست نده.
 

براي عشق گريه كن ولي به كسي نگو.
 

براي عشق مثل شمع بسوز ولي نگذار پروانه ببينه.
 

براي عشق پيمان ببند ولي پيمان نشكن.

براي عشق جون خودتو بده ولي جون كسي رو نگير.
 

براي عشق وصال كن ولي فرار نكن.
 

براي عشق زندگي كن ولي عاشقانه زندگي كن.
 

براي عشق بمير ولي كسي رو نكش.
 

براي عشق خودت باش ولي خوب باش

خیلی وقتی ست که به آسمان نگاه نکرده ام

 

خیلی وقتی ست که به زندگی لبخند نزده ام

خیلی وقتی ست که دلتنگی مهمان خانه دل من است

خیلی وقتی ست که اشک همدم چشمان من است

خیلی وقتی ست که تو را می جویم

خداوندا کمکم کن که یادت در تمام لحظاتم جاری باشد

 


 


برچسب‌ها:
<-TagName->
+ تاريخ دو شنبه 15 خرداد 1391برچسب:,ساعت 16:5 نويسنده مهـ♥ـتاب |

عشق آن نیست که یک دل به صد یار دهی عشق آن است که صد دل به یک یار دهی

زندگی شیبی است و عشق سیبی است و وای بر حال آن که در عشق پایبند نظم وترتیبی است.. واما تو:قرار نبود آن وقتهای توجایشان رابااین وقتهای من عوض کنند.قرار نبود عشق هم مثل گیلاس.بوسه.عیدی و تعطیلات تابستان اولش قشنگ باشد.قرارنبود کسی سختش باشد بگوید دوستت دارم.قرار نبود کسی به هوای نشکستن دل دیگری بماند.قرار بود هر کس به هوای نشکستن دل خودش بماند.قرار نبود هر چه قرار نیست باشد.قرار تنها بر بیقراری بودوبس.گمان نمیکنم گناه من سنگین تر از نگاه تو باشد.اما یقین دارم کودک دلت کمترازپیش بهانه ی لالایی های

عاشق هر که هستید ، با وفاداری به او عشق بورزید


برچسب‌ها:
<-TagName->
+ تاريخ دو شنبه 15 خرداد 1391برچسب:,ساعت 16:4 نويسنده مهـ♥ـتاب |

 

جزیره عشق
با سکوت زیرکانه منو فریاد زدی
با چشات دوست دارم رو تو گوشم داد زدی
با نگاه عاشقت مست مستم کردی
بی می و جام و سبو باده پرستم کردی
الهی الهی تا نفس تو سینه هست
بمونی برای من
 
*عشق ويزاي ورودبه کشوردل است*

برچسب‌ها:
<-TagName->
+ تاريخ دو شنبه 15 خرداد 1391برچسب:,ساعت 16:3 نويسنده مهـ♥ـتاب |

 

عشقه ، اشک بيرنگه درد عشقه ?- خون وقتي مياد بيرون ميسوزه اما اشک اول ميسوزه بعد بيرون مياد ? - خون مال زخم جسمه ولي اشک مال زخم روحه ? - جاي زخم خون خوب ميشه ولي مال اشک خوب نميشه ? - خون هميشه مال درد و غمه ولي اشک بعضي وقتا مال خوشحاليه ? - جلوي خون و ميشه گرفت ولي اشک رو نه ? - از جاري شدن خون، کسي خجالت نميکشه اما بعضيا از اينکه اشک بريزن خجالت ميکشن

برچسب‌ها:
<-TagName->
+ تاريخ دو شنبه 15 خرداد 1391برچسب:,ساعت 16:1 نويسنده مهـ♥ـتاب |

کاش فقط یکبار از نگاهم می فهمیدی که چقدر دوست دارم باهات باشم.

کاش می فهمیدی که دلم میخواد بهت بگم که دوستت دارم. ولی می ترسم.

وقتی دیدمت دلم لرزید. وقتی نگاه مهربونت رو می دیدم احساس کردم

که چقدر این نگاه و دستهای مهربونت به داشتن من نیاز داره.

کسی که نگاه زیبایت را درک کنه. کسی که مرحمی باشه برای تمام دلتنگی

هات. کسی که دستهای تو رو توی دستش بگیره و نوازش کنه. آخ...

کاش مال من بودی. کاش مال من بودی.


برچسب‌ها:
<-TagName->
+ تاريخ دو شنبه 15 خرداد 1391برچسب:,ساعت 15:58 نويسنده مهـ♥ـتاب |

انگار همین دیروز بود انگار همین چند دقیقه پیش از کنارم رد شدی...

باور کن هنوز عطر خوشت توی باورم داره میپیچه...

چقدر بهت نزدیکم ولی ای کاش می تونستم محکم بگیرمت تا هیچ وقت از

من دور نشی ، چقدر خوب حست میکنم ولی ای کاش می تونستم

همیشه کنارت باشم

یادش بخیر !

وای که چقدر دلم هوای تو رو کرده ، مثل اینکه الان پیش تو هستم و دارم

کنارت پرواز میکنم...

عزیزم کجایی؟ توی یک قدمی من هستی و نمی تونم محکم بگیرمت تا

دوباره ترکم نکنی...

عزیزم کجایی؟ وجودم رو از یادت پر کردی ولی افسوس که فقط یادت برام

مونده...

عزیزم کجایی؟ که میخوام باهات یکی بشم ، گذشته و امروز رو یکی کنم و

آینده رو هم با دستات گره بزنم تا دیگه هیچ وقت از دستت ندم...

دلم میخواد واسه همیشه کنارم باشی و مواظب باشی تا همین چندتا

چیزی که از تو عشقت توی قلب و ذهنم و ازت به یادگار مونده رو از دست

ندم...


برچسب‌ها:
<-TagName->
+ تاريخ دو شنبه 15 خرداد 1391برچسب:,ساعت 15:46 نويسنده مهـ♥ـتاب |


برچسب‌ها:
<-TagName->
+ تاريخ دو شنبه 1 خرداد 1391برچسب:,ساعت 17:49 نويسنده مهـ♥ـتاب |

کاش کودک بودم، تنها نگرانیم قهر کردن عروسکم بود.

کاش جدائی ها و فاصله ها به اندازه ی گریه های کودکیم کوتاه بود

کاش زندگی مثل بازی بااسب بازی شیرین بود.

کاش ترس و تنهایی به اندازه ی حبس شدن در اتاق بود،

به خاطر شیطنت های کودکانه بود.


برچسب‌ها:
<-TagName->
+ تاريخ دو شنبه 1 خرداد 1391برچسب:,ساعت 10:54 نويسنده مهـ♥ـتاب |

قانون تو تنهایی من است وتنهایی من قانون عشق

عشق ارمغان دلدادگیست واین سرنوشت سادگیست.

چه قانون عجیبی! چه ارمغان نجیبی و چه سرنوشت تلخ و غریبیست!

که هربارستاره های زندگیت رو بادستای خودت راهی اسمان پرستاره کنی

وخود درتنهایی و سکوت باچشمهای خیس ازغرورپیوند ستاره هارابه نظارت نشینی

وخاموش و بی صدا به ستاره های ازتو گذشته جدادل خوش کنی

وبازهم تو بمانی و تنهایی و دوری....

 


برچسب‌ها:
<-TagName->
+ تاريخ دو شنبه 1 خرداد 1391برچسب:,ساعت 10:41 نويسنده مهـ♥ـتاب |

اولین روز بارانی را بخاطر داری؟ غافلگیر شدیم،چتر نداشتیم،دویدیم،خندیدیم

وبه شالاب شلوپ های گل الود عشق ورزیدیم

دومین روز بارانی چطور؟

پیش بینی اش را کرده بودی،چتر اورده بودی ،من غافلگیر شدم سعی می

کردی من خیس نشوم وشانه سمت چپ تو کاملا خیس بود

سومین روز چطور؟

گفتی سرت درد می کند حوصله نداشتی سرمابخوری چتررا کاملا

بالای سرت خودت گرفتی وشانه راست من کاملا خیس شد

چند روز پیش چطور؟

به خاطر داری؟که بایک چتر اضافه امدی و مجبور بودیم

برای اینکه پین های چتر تو چش و چالمان نرود 2 قدم از دور تر

برویم فردا دیگر نمی ایم ، تنها برو


برچسب‌ها:
<-TagName->
+ تاريخ دو شنبه 1 خرداد 1391برچسب:,ساعت 10:27 نويسنده مهـ♥ـتاب |